خاطرات من و ني ني

حكمت خدا

  آیا کلبه شما هم در حال سوختن است؟ تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد. با بي قراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد. ساعت ها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد. سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك بسازد تا خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد.       روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود. اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟» صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می&zwn...
26 شهريور 1393

مشغله

اين روزا سخت مشغول تحويل كارا و پرو‍ژه ها هستيم و همش در حال اتوكد و وورد كار كردن هستم.يعني آنچنان كه وقت  نمي كنم نهار درست كنم.عمق قضيه رو دريابيد! الانم براي استراحت يه چند دقيقه اي  اومدم سري بزنم آپي كنم ببينم دنيا دست كيه! خلاصه اينكه اين روزا معلوم ميشه فعاليت هاي توليد مثل اين ماه جواب داده يا نه! ...
22 شهريور 1393

يوهو من اومدم

كوچولوي نازنينم بعد مدتها اومدم كه باز برات بنويسم حتي اگه بدونم نيستي ، حتي اگه بدونم نمي خوني، حتي اگه بدونم ممكنه به اين زوديا نياي و يا حتي اگه ..........اگه............اگه خداي نكرده هيچ وقت نياي،مي نويسم برات چون آدميزاد با اميد زنده است و نا اميدي گناه بزرگيه! ما خدا رو داريم  موهبتي كه شايد بعضيا كم رنگشو ته ته دلاشون  توي يه صندوقچه گم كرده باشن..........خدا در طي اين سه دهه عمرم بهم خيلي واضح گفته و فهمونده كه دوستم داره ، كه خودش حواسش خيلي دقيق تر از خودم بهم هست، پس چرا اميد نداشته باشم؟چرا ناراحت باشم؟ چرا با خواستن هاي پياپي اوقات خودمو اطرافيانمو تنگ كنم ، يه جايي يه عبارت زيبا خوندم و دقيقا الان بهش عمل مي كنم و او...
20 شهريور 1393

بازگشت هما به وبلاگش!!!

با سلام.خيلي سختم بود بي نت موندن. خيلي ها حق دارن گله كنن كه به وبلاگشون سر نزدم.حتي نرسيدم وبلاگ خودمو آپ كنم.اومدم خبر بازگشتم به نت رو بدم و سر فرصت آپ كنم و بگم چه خبرا.خلاصه اينكه روزگار مي گذرد و همچنان چشم به راه ني ني نشسته ام............... زودي ميام مي نويسم  ...
19 شهريور 1393
1